خدای عشق ومحبت

ساخت وبلاگ

امشب  مثل هر شب به سوی تنهایی خود ؛شبانه بسوی کوه گام بر میدارد و در راه سعی می کند دردها و زخمهایی را که از سنگ خوردن در کوچه ها  بر تن دارد فراموش کند نکند از او پرسیده شود :ایا دردی جان تو را می ازارد؟ واو در جواب ناتوان باشد....او خود را اماده می کند انگاه که به معبد کوچک و تاریکش رسید  ابتدا برای عاملان ان درد و زخم طلب بخشش کند بعد سخن به عشق باز کند  وعشق بازی کند .این کار هر روز اوست ......هر قدم که بر می دارد لبخند رسیدن به خانه دوست و ملاقات با او خود به خود او را از ان همه درد دور می سازد تا انجا که او جسم خود را فراموش می کند و با روحش قدم بر می دارد. اما او بی خبر است.............عرش چراغانیست و فرشته ها خود را برای ناز کردن اراسته می کنند دیدنش لیاقت می خواهد ...فرشته ها در دل دلهره دارند .ایا لایق دیدن او هستند..اوهمچنان با پای برهنه به سوی حرا در راه است اما امشب حرا نورانی ترست.......بردل اضطرابی نمایان می شود......این بار با دفعات قبل فرق دارد.بر سر حرا تا به اسمان ستاره ها راهی ساخته اند.اری فرشته ها بالهای خود را گسترانیده اند تا قدمهایی مبارک بر انها فرود اید . امشب رازهابر او فاش خواهد شد واما او بی نیاز است از این اسرار .وجودش را عشق غرق در خود کرده و درست تر عشق در وجودش غرق شده است . به حرا می رسد دل ارام می گیرد .چرا که دوست احساس تعالی را دوباره در او زنده کرده است..........واماناگاه ندایی حرا را متحول می سازد حرابر خود می لرزد.....ندای عیسی بر مسیحیان دوباره به گوش میرسد.راهبرعیسی سکان دار هدایت شد وعشق به صدا در می اید ....:بخوان مرا.......خدا فرشتگان را امر می کند :عرش را به زیباترین حال در اوردید..فرشته ای می گوید:از این زیباتر؟! می شنود که :زیبایی ندیده ای ........

خصوصی ترین وبلاگ ممکن ......
ما را در سایت خصوصی ترین وبلاگ ممکن ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6pitttr5 بازدید : 199 تاريخ : پنجشنبه 16 دی 1395 ساعت: 9:15